چه میخواهی

مرا از این که میبینی پریشان تر چه می خواهی

از این آتش به جز یک مشت خاکستر چه می خواهی

من از اوج نگاه تو به زیر پایت افتادم

بیا این اوج و این پرواز و این باور چه می خواهی

مرا بیخود به باران میبری با مستیه چشمت

بیا این چشمها این گونه های تر چه می خواهی

برای ادعای عشق اگر این سینه کافی نیست

بیا این تیغ و این شمشیر و این هم سر چه می خواهی

من آن فرهاد مسکینم که کوه بهر تو کندم

بگو شیرین ترین رو یا بگو دیگر چه می خواهی

تمام این غزل با خون رگهایم نثارت باد

بگو دیگر عزیز من بگو دیگر چه می خواهی

 


 

باغبانی پیرم ، که به غیر از گلها ، از همه دلگیرم ، کوله ام غرق

 غم است ، آدم خوب کم است ، عده ای بی خردند ، عده ای کور و

 کرند ، و گروهی پکرند، دلم از این همه بد

می گیرد ، و چه خوب است که آخر ، آدمی می میرد...

پیشانی بختم

روی پیشانی بختم خط به خط چین دیده ام

بس که خود را در دل آیینه غمگین دیده ام

 

مو سپیدم مو سپیدم موسپیدم مو سپید

گرگ باران دیده هستم، برف سنگین دیده ام

 

آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد

حال یوسف را ببینم با کدامین دیده ام؟

 

آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند

یادم آمد، من تورا روز نخستین دیده ام

 

بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود

ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیده ام

 

از : سیدحمیدرضا برقعی

 

 

عقل بیهوده سر طرح معما دارد / بازی عشق مگر شاید و اما دارد

 در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست / آینه از امروز تماشا دارد

 نفس سوخته دارم به شتابید ای خلق / قطره ای قصد نشان دادن دریا دارم

 عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت / چه سخن ها که خدا با من تنها دارد .

 


خبری نیست

من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست

مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست

بســـیـار برای تـو نـوشـتـم غـم خـود را

بســـیـار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست

یک عمر قفس بست مسیر نفســــم را

حالا که دری هست  مرا بال و پری نیست

حـالا کـه مـقـــدر شــده   آرام بگـیـــــرم

سیـــلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست

بگـذار که درها هـمگـی بسـته بـمانـنـد

وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست

بگــذار تبـــر بـر کـــمــر شـــاخه بکـــوبد

وقتی که بهـار آمد و او را ثمــــری نیست

تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر

در شهر به جز مــرگ متـاع دگری نیست

 

 

يادم باشد تنهايم ...

 

وهيچ کس مرا به ميهماني گنجشکها نخواهد برد ..

ياد من باشد دل هر کس دل نيست...

و گوشي براي شنيدن وسعت فاصله ها نيست

ياد من باشد تنهايم ... و تنهاييم از شلوغي مسموم بهتر است

يادم باشد که از يادم نرود